*تبادل لینگ*
منتظرم
نشسته بـــود و سکوت از نگــاه او میریخت و گاه بغض صدا میشکست : «آقا واکس؟»
درست اول پائیــــز ، هفت سالش بـــود و روی جعبهی مشقش نوشت : بابا واکس...
غـــروب بود ، و مرد از خدا نمیفهمید و میزد آن پسرک کفش سردِ او را واکس
(سیاه مشقی از اسمِ خدا خدا بر کفش نماز محضـی از اعجاز فرچهها با واکس)
بـرای خنده لگد زد به زیـــر قوطــی ، بعد صدای خندهی مرد و زنی که : «ها ها واکس-
چقدر روی زمیــن خندهدار میچرخد!» (چه داستان عجیبی!) بله، در اینجا واکس-
پرید تــوی ِخیــابان ، پسر بــــه دنبــالش صدای شیههی ماشین رسید، اما واکس-
یواش قِل زد و رد شد ، کنــــــار جدول ماند و خون سرخ و سیاهی کشیده شد تا واکس...
غروب بود ، و دنیـــا هنــــوز مــیچرخید و کفشهای همه خورده بود گویا واکس
و کارخانه بـــه کارش ادامه میداد و هنوز طبق زمان هر دقیقه صدها واکس...
کسـی میان خیابان سه بار "مادر!" گفت و هیچ چیز تکان هم نخورد، حتی واکس
صدای باد ، خیابان ، و جعبــــهای پاره
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره...
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی ...
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی...
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال...
تویی که واس خودت آواز میخونی....
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی...
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی...
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن...
به سلامتی تو...
ربطے بـﮧ جنسیت هم نـבاره
همیــטּ ڪﮧ از اعتماב ڪسے
سوء استفاבه ڪنے … هرزه اے
همیــטּ ڪﮧ بــﮧ בروغ بگے בوستت בارم … هرزه اے
همیــטּ ڪﮧ خیانت ڪنے … هرزه اے
اگــﮧ میخواے تــטּ فروشے بڪنے
صاحب اختیار بـבنتے اما هرزگے نڪــטּ چوטּ
از احساس و آبرو و غرور בیگراטּ بایـב مایـــﮧ بذارے!!!
برای درد دل, فقط به شعر و واژه رو کنم
تمام لحظه ها شود, پر از شمیم خاطرت...
شبیه غنچه های گل, تو را دوباره بو کنم
شکایتی ندارم و , گلایه هم نمیکنم...
گلایه از تو یا خودم , زمانه یا از او کنم !؟
نمانده راه و چاره ایی , برای دردهای من
بغیر از این که بغض را , شکسته در گلو کنم...
هنوز آرزو به دل , نمانده ای و مانده ام...
نگو که بی تو مرگ را , دوباره آرزو کنم
تمام روزگار من, شبیه شب, سیاه شد...
چقدر شام تیره را , به گریه شُستشو کنم
به آسمان نمیرسد , دعا و ضجه های من
مگر نماز عشق را , به خون دل وضو کنم.
برای همه ی دنیا دعا کنید....
مثل پروردگار که مهربانی اش بر همه سایه افکنده است...
ای دوست....
مرا دعا کن...
شاید نزدیک تر از من به خدا ایستاده ای...
دلت که از آدم ها گرفت غصه ها را فرو ریز در گنجینه دل،
ببخش و فراموش کن بدی ها را!
مثل همیشه بگذار برای روزی که خدا می آید!
بگذار خدا بیاید و بپُرسد،
مرهم بگذارد، ناز بخرد و تا بخواهی گله کنی
به آغوش بگیرد و بگوید میدانم...
خدایا...
دوستت دارم...
واسه هر چی که بخشیدی...
همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی...
بازم چشمامو میبندم که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم...
فقط میگم...
خدایا...
دوستت دارم...
میگَــنْ که "اخلاق" نَدارمْ
میگَــنْ که زیادی خودَمو میگیرمْ
⇙ولـــــــی⇘
ﻗﺎﻧﻮﻥِ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻪ:
ﻭﺍﺳﻪ ﻫمه نامردا ▶-- ســﮓ
ﻭﺍﺳﻪ عشقم ▶-- ﺗـــﮏ
واسه رفیق خوبام میدم▶--رگ
ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﺎﺷم ﺑﺮﻥ ﺑه ▶-- ﺩَﺭَﮎ
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 201
بازدید ماه : 480
بازدید کل : 16834
تعداد مطالب : 236
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
پایه دوربین سلفی
هاست لینوکس
خرید هاست لینوکس
<-PollItems->
<-PollName->
سرور مجازی
هاست لینوکس
ساعت مچی
عینک آفتابی زنانه
سرور مجازی
ساعت مچی زنانه
فیسبوک فارسی